اخلاق مرجعیت

اخلاق مرجعیت[۱]

بسم الله الرحمن الرحیم

خداوند مهربان را شاکرم که در این محفل علمی و نورانی و معنوی بر من توفیق داد که حضور بهم رسانم. از اساتید معزز حاضر در جلسه سپاس ویژه دارم.

بحثم را خیلی کوتاه درباره موضوعی که کم و بیش می دانم زیاد کار نشده آغاز می کنم. اگرچه این موضوع به لحاظ علمی و پژوهشی نیاز به کار فراوان دارد در عین حال، در این موضوع کم کار شده است.

برای ورود به اصل بحث دو مقدمه بیان می‌کنم. نخست، پاسداشت مقام علمی احیا کننده کلام شیعه در دوره معاصر است. حضرت آیت الله سبحانی ادامه دهنده راه و سنت محققینی چون محقق حلی و شیوخی چون شیخ مفید و شیخ طوسی است؛ از ویژگی­های ایشان که به عنوان تبرک و تیمن نام می‌برم، پرکاری و پرباری است. جامعیت ایشان نیز مثال زدنی است. ایشان از مراجع بزرگی هستند که در فقه و اصول و نیز رجال،کلام، تاریخ، تفسیر، اخلاق و فلسفه آثار فراوانی دارند.

نظم منطقی ایشان هم قابل توجه است.کسانی که درس ایشان را درک کرده اند می‌دانند که ایشان استادِ نظام دهیِ منطقی است. نظم منطقی عجیبی در مباحث ایشان وجود دارد.

از خصوصیات دیگر آیت الله سبحانی دغدغه ایشان در خوش فهم نوشتن است؛ بدین معنا که خواننده آن را بفهمد. زهد، ساده زیستی، اخلاص و تقوای ایشان و همچنین نقدپذیری ایشان هم مثال زدنی است.

بحث دیگرِ من درباره اخلاق مرجعیت است، اما قبل از ورود به اصل بحث، لازم است مقدمه­ای عرض کنم.

یکی از مباحث و مسائل بسیار مهم و زیر بنایی و موثر در تاریخ علم کلام، که سایر علوم را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد، بحث اخلاق و فعل باری تعالی است. می­دانیم که اشاعره معتقد بودند هرچه خدا انجام دهد خوب است و لو تکلیف به فوق طاقت بکند. مثلا خداوند فرد مطیع را به جهنم ببرد یا اگر یک فرد عاصی را نیز به بهشت ببرد اشکال ندارد. می­گویند: چه اشکالی دارد که خداوند این کار را انجام دهد؛ یعنی در واقع شبیه این معنا، که«هرچه آن خسرو کند شیرین بود». اشاعره بر این مبنا، ده ها مسائل کلامی قرار داده­اند. وقتی این دیدگاه کلامی اشاعره را تحلیل می­کنیم در می یابیم که یک انگاره ضد اخلاقی از خدا صورت گرفته است.

اما متکلمان شیعه و متکلمان معتزلی، می­گویند  هرچه «خوب» است خدا آن را انجام می‌دهد. این دو جمله خیلی با هم فرق می­کند. به اعتقاد شیعه و معتزله افعال فی نفسه یا حسن است یا قبیح. فعل قبیح را خدا انجام نمی­دهد، اما در مقابل فعل حسن را انجام می دهد. اگر این عبارت اخیر را هم معنا کنید در واقع یک انگاره اخلاقی از خدا گزارش داده اید؛ یعنی فعل خدا نیز در ترازوی حسن و قبح سنجیده می­شود و خداوند هیچ وقت کار قبیح مثل تکلیف بمالایطاق انجام نمی­دهد. به اصطلاح علما، این کار و به طورکلی صدور اعمال قبیح، از خداوند ممتنع است. این یعنی اینکه خدایی که متکلمان شیعه معرفی می­کنند خدای اخلاق است. اما در عین حال اینجا نکته­ای وجود دارد و آن این است که « لَایُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ ». برخی از مفسران بر اساس سیاق آیه می­گویند این فرق بین خدا و بت­هاست، اما علامه طباطبایی با ادله قوی نشان می­دهند که این آیه یک مرز جدایی و رخنه پر ناشدنی بین خدا و ما سوی الله است. تنها و تنها خداست که « لَایُسْأَلُ » و هر کسی غیر از خدا «یُسأل عما یَفعل». این یعنی غیر از خدا هر که باشد باید پاسخگویِ وجدان اخلاقی باشد، حتی اگر مرجع یا حتی امام و یا بالاتر پیامبر هم باشد. این اصل کلامی، با بیان تفسیری حضرت علامه طباطبایی برای ما بنیانی است که اخلاقِ منصب­ها را نشان می­دهد. دوستان می­دانند که مطالعات بنده اخلاق حرفه­ای است. در اخلاق حرفه ای- که البته ممکن است یک چیزی حرفه نباشد، بلکه منصب باشد و برعکس- به طور مثال امامت یک منصب است. امامت یک منصبِ قدسی الهی است. اخلاق منصب­ها شاخه­ای از اخلاق کاربردی است. بنیان اخلاقیِ منصب­ها مسئولیت پذیری و پاسخگوییِ همسان با دامنه تاثیر است. به طور مثال یک کارشناس فرمانداری به یک مقدار پاسخگوست و از آن بیشتر خود فرماندار و از آن بیشتر استاندار پاسخ گو باید باشد. چون مسولیت پذیری و پاسخگویی، همسان  با دامنه تأثیر است .موثرترین فرد در دایره تمدن اسلامی وجود مبارک پیامبر اسلام می باشد. اصلِ اخلاق، یک اصل حاکم در زیست بشری است. هیچ پیشه و هیچ منطقی فراتر از اخلاق نیست. این مبنای شیعه است. آقای یثربی یک طنزی داشتتند. می­گفتند: گاهی ما معتزلی می اندیشیم اما اشعری عمل می کنیم. اگر بخواهیم شیعی بیندیشیم و شیعی عمل کنیم هیچ کس و هیچ منصب و هیچ پیشه­ای فراتر از اخلاق نمی­تواند باشد. از این می­توان اخلاق رسالت و نبوت را نتیجه گرفت. این همه کتاب در رابطه با اخلاق پیامبر برای این نوشته شده است. آقای احمد بهشتی یک نظریه­ای دارند مبنی بر اینکه اخلاق پیامبر، معجزه دوم ایشان بود. می­گویند پیامبر اسلام سه معجزه داشت. معجزه اول قرآن، معجزه دوم خُلق نبی و معجزه سوم، بقیه معجزات ایشان. خوشبختانه! در اخلاقِ رسالت و نبوت زیاد کتاب نوشته شده است و هنوز هم نیاز به کار در این زمینه وجود دارد. در اخلاق امامت و رهبری امت نیز همینطور. اما در اخلاق مرجعیت به لحاظ پژوهشی کمتر کتاب یا مقاله­ای نوشته شده است. این درحالیست که امروزه در دنیا هم متهم هستیم و هم گاهی مرجع نماهایی وجود دارند که ضروری است برای خط کشی بین مرجع اصیل و این مرجع نماها کاری کرد. یکی از کارهایی که باید انجام گیرد تخریب و هجمه هایی است که می­توان به جریان شیرازی کرد. نقص اخلاقی این جریان نقطه ضعف آنهاست که در سراسر دنیا می­خواهند آبروی مرجعیت را ببرند. با این حال ما چقدر توانسته ایم در باب اخلاق مرجعیت پژوهش کنیم. در حالی که مراجع عظام ما نمونه­های اخلاق هستند. می­شود درباره اخلاق مرجعیت نوشت. نمونه ای دیگر، اخلاق قضاست. البته درباره اخلاق قضا و آداب قضا کتابهای خوبی نوشته شده است.

در ادامه بحثم می­خواهم اصلی را در محضر شما طرح کنم. فرق است بین ملکه عصمت و ملکه خلق یا همان فضیلت خلقی. ملکه عصمت به بیان منطقی، مفاد قضیه دائمه است. قضیه دائمه در منطق یعنی تحقق طرف مقابل ممتنع است، اما ملکه اخلاق، تحقق غالب است نه تحقق همیشگی. معنایش این است که در ملکه خلق، اگر من ملکه راستگویی داشته باشم تحققِ دروغ در من امکان دارد؛ اما  اغلب راست می­گویم و اگر شما من را که دارای خلق راستگویی هستم با معصوم اشتباه بگیرید، ممکن است فکر کنید که همیشه راست می­گویم و دروغ تحقق ندارد. این تمایز ملکه عصمت با ملکه اخلاقی و فضیلت اخلاقی با  معصوم خیلی مهم است. یک مثال می­زنم؛ یک نفر را به عنوانم مدیر عامل بانک انتخاب می­کنیم و می­دانیم که ایشان ملکه امانت­داری دارند و اما ما این ملکه امانت داری را عصمت قلمداد کرده و کنترل نمی­کنیم و ناگهان اختلاس رخ می­دهد. چون ما ملکه امانت­داری خُلقی را عصمت پنداشتیم. از این اصل یک نقطه به دست می­آید، اگر به قرآن نگاه کنید وجود مبارک پیامبر اسلام به عنوان یک معصوم علیرغم ملکه عصمت موردکنترل و پایش قرار گرفته است.

اگر ما ملکه عصمت و ملکه خلق را جدا کنیم باید در ملکه خلق، پاسخ گویی و کنترل را در نظر بگیریم. این اصلِ اساسی در قانون اساسی ما هم در نظر گرفته شده است. در قانون اساسی، سیستم کنترلی وجود دارد. به طور مثال حتی مقام ولایت فقیه نیز سیستم کنترلی به نام مجلس خبرگان دارد.

اگر از این گفته­ها استفاده کنیم به بحث «اخلاقِ مرجعیت» و اهمیت آن می­رسیم. اهمیت اخلاق مرجعیت به این است که مرجعیت هویت واسطه­ایست بین وحی، ذهن و دل مخاطبان وحی. مرجع واسطه است بین وحی در معنای عام کلمه با ذهن مخاطبان. معنایش این است که هویتِ واسطه­ای، باید شرایط اخلاقی خودش را داشته باشد و گرنه یا به وحی وفادار نخواهد بود و یا مخاطبان خود را از دست خواهد داد. این هویتِ واسطه­ای می­گوید؛ اخلاق مرجعیت از حیث تبارشناسیِ اخلاقی، یک ترکیب و تلفیقی است از اخلاق و مسئولیت پذیری در ارتباط قدسی و ارتباط انسانی. یعنی مرجعیت از طرفی در ارتباط با خدا و از طرفی در ارتباط با مخاطبان وحی، مسئولیت پذیریِ اخلاقی دارد. دقت کنید که مراد من مرجع نیست، بلکه مقصود من مرجعیت است. برای اینکه به اخلاق مرجعیت دو رویکرد پژوهشی می توان داشت: اول رویکرد فردی است؛ یعنی اخلاق مرجع یا اخلاق فعالان در بیت مرجع، یا اخلاق فعالان در دفاتر مرجع. دوم؛ اخلاق با رویکرد سازمانی است. چرا؟ چون مرجعیت امروز یک دستگاه است. یک سازمان است. آن هم به مثابه سازمانی در حد جهان فعال. چرا که قومیت­ها ، زبان ها و فرهنگ­های مختلف، مقلد مرجع می­شوند. امروز، مرجعیت یک دستگاه هم هست، سیستم و سازمان است. سلطه سازمانی یک بحث جدی مدیریت است. اخلاق سازمانیِ مرجعیت یک بحث پیچیده و بسیار مهم است. اگر بخواهم ابعاد اخلاق مرجعیت در رویکرد فردی را بگویم بحث مفصلی است، ولی فرصت نیست.

اخلاق در فرآیند استنباط نیز یکی دیگر از موضوعاتی است که می تواند چگونگی تاثیر در فرایند استنباط را توضیح دهد. دومین رویکرد پژوهشی، رفتار ارتباطیِ درون شخصی و سومین رویکرد نیز رفتار ارتباطیِ بین شخصی یا رفتار ارتباطی با سایر مراجع،  اعضای دفتر و شهروندان و غیره است. اخلاق منابع انسانی در دفتر، بحث امانت داری اعضای دفتر، بحث مردم داری اعضای دفتر و نیز اخلاق رقابت و بحث های دیگر نیز در این حیطه قابل بررسی است. اگر مرجعیت در دنیا به مثابه یک سازمان است، دو مسئله پژوهشی پیش روست: یکی مسئله اخلاقی سازمانی مرجعیت. دوم دغدغه­های رشد اخلاقی دستگاه مرجعیت که رشد منفی نداشته باشد. والسلام


[۱]سخنرانی علمی دکتر احد فرامرز قراملکی استاد دانشگاه تهران