تعارض علم و دین

عبدالله محمدی
  خاستگاه اصلی مسئله تعارض یا عدم تعارض علم و دین فلسفه غرب بوده و از آن طریق وارد فضای فرهنگی اسلام شده است. مسئله رابطه علم و دین در غرب به پیش از میلاد مسیح باز می­گردد. حدود شش قرن قبل از میلاد مسیح میان مذهب المبی و فلسفه ایونیایی اختلاف پیش آمد.[۱] اوایل قرن ششم قبل از میلاد فیثاغوریان برای نخستین بار میان علم و دین پیوند دادند.[۲] با ظهور مسیحیت و پیدایش بطلمیوس نظریه زمین مرکزی طرح و تا پانزده قرن بر محافل علمی اروپا داشت.[۳] طی این قرون علوم تجربی رو به افول نهاد. راسل فاصله میان قرن ششم تا قرن یازدهم را دوران ظلمت نامیده است. ویژگی این قرون متوقف شدن راه و روش اندیشه و تفکر علمی بود. در این دوران یا به هیچ­گونه بحث و معرفتی اعتنا نمی­شد یا اینکه تنها مسایل و موضوعات مربوط به مسیحیت مورد توجه بود.[۴] با ظهور دین اسلام (قرن هفتم میلادی) رشد علمی در جهان آغاز شد و علوم مسلمانان از طریق نهضت ترجمه به اروپا انتقال یافت. کپرنیک( ۱۴۳۷-۱۵۴۳ م ) و کپلر( ۱۵۷۱-۱۶۳۰ م ) مسئله سکون خورشید و حرکت زمین را طرح کردند. گالیله (۱۵۴۶-۱۶۴۲م ) کار ایشان را پیگیری نمود. تحریک درباریان سبب نزاع وی با کلیسا یا مهم­ترین نزاع علم و دین در غرب شد.[۵] عدم آشنایی کشیشان با پیشرفت­های علوم تجربی، نشناختن اهداف اصیل دین و تعصب باطل برخی از کشیشان دون­پایه، انحصاری کردن فهم کتاب مقدس، دینی پنداشتن دستگاه فلسفی ارسطویی، پذیرش نظریات علمی به عنوان بخشی از دین و قطعی پنداشتن آنها و اظهار نظرهای مداوم متکلمان در نظریات جدید علمی سبب تشدید این اختلافات شد.[۶] در نتیجه در سال۱۶۱۶ م شورای کلیسا دیدگاهی را که مدعی چرخش زمین به دور خورشید بود خلاف تعالیم کتاب مقدس دانسته و محکوم کرد. کتاب کوپرنیک در فهرست کتابهای ممنوعه قرارگرفت و گالیله در خانه خود بازداشت شد.[۷] سرکوب علم و تحقیق تجربی از سوی کلیسا در قرون وسطی سبب اعتنای بی­سابقه به آن در سده های بعد شد. در قرن هفدهم نیوتن ظهور کرد اما ایمان مذهبی وی سبب فروکش کردن نزاع شد.[۸] در قرن هجدهم کانت مسئله جدایی علم و دین را طرح نمود [۹]و در قرن نوزدهم نظریه داروین سبب تشدید این نزاع شد.[۱۰] نیمه نخست قرن بیستم دوران اوج فعالیتهای پوزیتیویسم منطقی، اعتنای بیش از اندازه به علم تجربی و بی معنا دانستن گزاره­های دینی و فلسفی بود. تمام زمینه­های پیش­گفته سبب این اعتقاد غلط شد که یا باید از علم دفاع نمود و یا متدینانه جانب دین را ترجیح داد. اما هیچیک از این زمینه ها در فرهنگ اسلامی جدی نبود. از این رو چالش­های این موضوع کمتر در میان مسلمانان موج آفرینی کرده است.
رویکردهای مختلف در مسئله رابطه علم و دین
  با توجه به آنچه در پیشینه گذشت دست کم سه رویکرد در مواجهه با این مسئله در مغرب زمین تحقق یافت:
۱٫ رویکرد تعارض گرایی
  این دیدگاه علم و دین را ناسازگار و رقیب یکدیگر می­داند. به این معنا که علم نمی­تواند دستاوردهای دین را بپذیرد و دین هم نمی­تواند خود را با نتایج علم و نظریات آن همراه سازد. هنگام پیداشدن چنین تعارضی باورمندان دینی نظر دین، و علم گرایان نظر علم را مقدم می­شمارند. نمونه ‌این ویکرد در مواجهه با نظریه تکامل به چشم می­خورد.[۱۱]
۲٫ رویکرد تمایزگرایی
  در این دیدگاه علم و دین دو مقوله جدا از یکدیگرند، زیرا موضوعات، روشها و غایات هر دو متفاوت است .بنابراین امکان هرگونه تعارض میان آنها از بین می­رود. همچنانکه میان دوخط موازی هیچ برخورد و تضادی تصور نمی­گردد. کانت، گالیله، موحدان طرفدار اگزیستانسیالیسم، نواورتدوکس­ها و پوزیتیویست­ها طرفداران این راه­حل هستند.[۱۲]
۳- رویکرد تکامل گرایی
  این رویکرد می­کوشد بین علم و دین ارتباط برقرار کرده، آنها را مکمل هم بداند و برای وصول به چنین مقصودی مدعیات کلامی را فرضیه­های علمی تلقی کرده یا علم و دین را ضمن یک فرضیه کلانتر مندرج، و آنها را درچنین چارچوبی ادغام کند. الهیات پویشی، جورج شلزینگر، دونالد مک کی و بسیاری از فیلسوفان معاصر دیگر هر یک به نحوی سعی در تبیین این امر دارند.[۱۳]
  هر یک از این رویکردها دارای نقاط ضعف وقوتی است اما رویکرد سوم به دیدگاه اسلام نزدیکتر است. (البته با لحاظ تفاوتهای مبنایی میان کتاب مقدس و قرآن) زیرا علم راه کشف طبیعت است و دین فهم وحی. طبیعت فعل خداوند است و وحی کلام او. فعل خداوند با کلام اوهرگز ناسازگار نیست. اگر طبیعت آنگونه که هست کشف گردد و وحی نیز به شکلی که نازل شده فهمیده شود تعارض علم و دین محال است.
رابطه علم و دین در منظر اندیشمندان مسلمان
  از نظر بسیاری از اندیشمندان مسلمان، بین علم و دین منافاتی وجودندارد. ابن سینا پزشکی است که کتاب «قانون»اش تا اندکی پیش در اروپا به عنوان یک منبع در دانشگاهها مورد مراجعه بوده، و در عین حال یک عالم دینی است که در عرفان وفلسفه نیز کتاب می­نگارد. ابن سینا با تمامی احترامی که برای فلسفه یونان قائل بود سعی در تلفیق آن با حکمت مبتنی بر وحی داشت. [۱۴]
  ابن هیثم بحرانی(۳۵۴-۴۳۰ ق) که از فیزیکدانان و ریاضی­دانان برجسته بود برخلاف برخی معاصرین خود که سعی در ترجیح یکی از علم و دین داشتند به هماهنگی میان این دو اعتقاد داشت. او بر تالیف مقالاتی هندسی و ریاضی که به مبادی دینی مرتبط بود اهتمام می­ورزید.[۱۵]
  ملاصدرا نیز تصریح می­کند که میان مسائل فلسفی و آموزه­های شرع تطابق وجود دارد .او برفلسفه ای که مخالف وحی باشد نفرین می­فرستد. [۱۶](در گذشته علوم تجربی نیز بخشی از فلسفه محسوب می­شد.لذا بحث هماهنگی علم و دین ذیل بحث رابطه فلسفه و دین طرح می­شد.) او بر عدم افراط و تفریط در توجه به سهم هر یک تاکید می­کند.[۱۷]
  ابن عربی نیز هریک از علم، عقل و وحی را راهی به یکی از لایه­های حقیقت می­دانست. توجه به این نکته سبب می­شود در مواردی که فهم دقیق و قطعی از نظر فیلسوفان و دانشمندان حاصل نشده از انکار و رد شتاب زده پرهیز شود.[۱۸]
  قرآن عقل و ایمان را نفی کننده یکدیگر نمی­داند.[۱۹] بلکه در دیدگاه اسلامی به هردو در زندگی انسان نیاز است. علم و ایمان «همزاد» یکدیگرند.[۲۰]انسان دو منبع الهام و معرفت دارد: یکی دین و دیگری علم و عقل و فلسفه.[۲۱] یکی از مشکلات عصر حاضر علم بدون ایمان است و یگانه دوای درد انسان معاصر، نیاز توامان به علم و ایمان و پرواز با این دو بال است.[۲۲] علم و پیشرفت­های علمی به اساس دین که توحید است نه تنها ضربه نزده بلکه آن را تقویت نموده است.[۲۳] هرجا پای عقل یا علم و فکر بشر یا حس و تلاش او نرسد خداوند به وسیله پیامبران او را راهنمایی می­کند. علم و دین در موضوعات فراوانی به یکدیگر کمک کرده یا حرف هردو یکی بوده است.[۲۴]دین هدف زندگی و جهت­گیری حیات‌ آدمی را روشن می­سازد و علم هویت ابزاری دارد. بشر، علم را همچون ابزاری برای هدف­های خویش استفاده می­کند اما در تشخیص اینکه هدف بشر چیست و چه باید باشد علم نمی تواند کمکی کند.[۲۵]
  امام خمینی (ره) با اشاره به سازگاری احادیث و علم معتقدند اگر حدیثی با علم قطعی یعنی علمی که با برهان ثابت باشد نسازد کنارگذارده می­شود. اما یادسپاری این نکته نیز لازم است که قبل از حکم به تضاد علم و نقل، ابتدا باید از صحت فهم خود از  مراد گوینده مطمئن شویم. دربسیاری از احادیث عباراتی موجود است که مقصود اصلی آن روشن نیست همانطورکه در قرآن کریم نیزچنین است.[۲۶]
  نزاع علم و دین یا عقل و دین محصول تصوری ناصواب از نسبت علم و دین و براین اندیشه  استوار است که علم در مقابل دین است و علم می­تواند آنچه دین می­گوید نفی­کند؛ یا اموری وجوددارد که علم آن را اثبات و دین آن را انکار می­کند. اما باید دانست عقل در برابر نقل است نه در برابر دین و خارج از قلمرومعرفت دینی؛ لذا علم ومعرفت علمی خارج از حوزه معرفت دینی نیست تا سخن از علم و دین وترجیح یکی بر دیگری به میان آید.پس عقل در درون هندسه معرفت دینی قرار گرفته طبعاً منبع معتبر دین و حجت  الهی در عرض دلیل نقلی است و معنا ندارد که حجت عقلی از حجت نقلی بیگانه و جدا انگاشته شود بلکه هر دو حجت دینی در خدمت تبیین محتوای دین هستند.[۲۷]
محدودیت­های علم
  توجه به علم و اهمیت دادن به آن به معنای قبول دربست و بی­چون و چرای آن نیست، زیرا علم و عقل بشری به رغم ارزش و اعتبار فراوان از چندین جهت دارای محدودیت است. از جمله: ناتوانی در ارائه یک راه حل کلی و همه جانبه برای سعادت انسان،[۲۸] ضعف در کشف ذاتیات اشیاء و رسیدن به حدتام[۲۹]، ناتوانی درمداوای همه دردهای انسان،[۳۰]  ناتوانی در حفظ و پشتیبانی حدود و ارزش های انسانی مثل اخلاق و حقوق [۳۱]، عدم امکان اظهار نظر و پاسخ به مسائل اساسی مربوط به جهان و ارائه شناختی پایدار و قابل اعتماد که ارزش نظری و واقع­نمایانه داشته باشد نه صرفاً‌ عملی و فنی[۳۲]، و بالاخره ناتوانی درگزارش ازجهان پس از مرگ.[۳۳]
پس از مشخص شدن تعامل و همکاری علم و دین و محدودیت های علم توجه به چند نکته نیز ضروری است:
۱– تجربه و علم تنها می­تواند در مسیری که در دسترس مشاهده وآزمون اوست اظهار نظر کند. اما در مورد دیگر مسائل به ویژه مسیر غیرتجربی که اساساً از دسترس حس وتجربه دور است سخنی ندارد.
۲– زبان تحقیقات علمی تنها زبان اثبات است و تنها می­تواند مدعای خود را اثبات کند. اما هیچگاه ادعای انحصاری در این زمینه ندارد. مثلا علم یک آسمان را کشف نموده اما شش آسمان دیگر را انکار نکرده است.[۳۴] عدم توجه به این نکته که دانش تجربی لسان حصر ندارد ؛ گاهی موهم تعارض در برخی یافته های علمی با متون دینی است. اگر عقل حسی و تجربی در سایه مشاهدات و تجارب عملی به کشف رابطه­ای خاص میان دو چیز دست یافت و اطمینان عقلایی پیداکرد که برای پدیدآمدن پدیده «الف» مثلاً فلان مراحل خاص طی می­شود، نمی­تواند بگوید که راه دیگری برای پدیدآمدن «الف» وجود ندارد و تنها طریق انحصاری پیدایش آن همان طریقی است که تجربه نشان داده است. به عنوان نمونه گرچه تجربه می­تواند همه مراحل پیدایش فرد انسانی را از طریق توالد از پدر و مادر تبیین کند اما نمی­تواند خلقت عیسی را بدون پدر ناممکن دانسته و یا خلقت آدم را بدون دخالت والدین انکار کند یا راه را بر سایر کرامات و معجزات ببندد.[۳۵]
۳– همچنین مقصود از علم، فرضیه های اثبات نشده ای که دانشمندی آن را ساخته و پرداخته نیست. فرضیه­های علمی تا وقتی که به حد قطع یا اطمینان عقلایی نرسیده حکایت قابل اعتمادی از واقع ندارند.[۳۶]
۴– عقل همواره از بین دلیل یقینی و دلیل غیریقینی، دلیل یقینی را مقدم می­کند. از این­رو اگر میان یک یافته علمی که با استقراء تجربی حاصل شده و دلیل نقلی که جهت دلالت و صدور آن قطعی و یقینی باشد تعارضی رخ دهد با توجه به غیریقینی بودن استقراء، دلیل نقلی مقدم می­گردد. زیرا روش علم تجربی تنها مفید ظن و اطمینان است و دستاوردهای آن  نمی تواند با یقینیات و ضروریات دین معارضه کند.[۳۷]این خود حاکی از بکار نگرفتن روش کامل و صحیحی برای فهم طبیعت در اینمورد خاص و مغفول ماندن بسیاری عوامل مادی یا غیرمادی است، چرا که درصورت صحت به­کارگیری روش تجربی نباید تعارضی با روش نقلی موجود باشد.

[۱].  کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه غرب، تهران، نشر علمی وفرهنگی، ۱۳۶۲ش ، ج ۱، ص۲۴٫
 .[۲]  همان، ص ۳۹٫
[۳].  کوستلر، آرتور، خوابگردها، ترجمه منوچهر روحانی، تهران، ۱۳۶۱ ش، ص ۶۳۱٫
 .[۴]  راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب ،ترجمه نجف دریابندی، تهران، نشر پرواز، ۱۳۷۳، ج۱، ص ۱۲٫
[۵].  خوابگردها، ص ۵۶۹٫
[۶]. ایان باربور، علم و دین ، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی ، ص ۱۲۱وص۶۳و خوابگردها ص۵۲۷و۵۳۰و۵۴۹و۵۳۶٫
[۷]. مایکل پترسون و دیگران ، عقل واعتقاد دینی، احمدنراقی وابراهیم سلطانی ، (تهران: طرح نو،۱۳۷۶) ص ۳۸-۳۵۹٫
[۸]. باربور، همان ، صص ۴۳-۴۷٫
 .[۹] همان ، ص ۹۱٫
 .[۱۰] همان ، ص ۱۰۳به بعد.
 .[۱۱] مایکل پترسون و دیگران، عقل واعتقاد دینی، صص ۳۶۱-۳۶۶٫
[۱۲]. ایان باربور، همان صص۹۱-۹۶ و مایکل پترسون و دیگران، همان، صص ۳۶۶-۳۶۹٫
[۱۳]. مایکل پترسون و دیگران، همان، صص ۳۶۹-۳۷۲٫
 .[۱۴] نصر، سید حسین، نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت، تهران ، خوازمی ، ۱۳۵۹ ش ، ص ۲۷۵٫
 .[۱۵] عبدالرحیم ابراهیم، الاتجاه العلمی و الفلسفی عند ابن هیثم ، مصر ،۱۹۹۵م، صص ۲۷۹-۲۸۰٫
 .[۱۶] ملاصدرا، اسفاراربعه، ج ۸ص۳۰۳٫
 .[۱۷] همو، شرح اصول کافی ، کتاب الحجه ، ص۴۳۸٫
  .[۱۸]رک:محی الدین عربی، فتوحات مکیه ،تحقیق ابراهیم مدکور، مصر،۱۹۸۵م، ج ۱ صص ۱۳۹-۱۴۳و۱۴۵-۱۴۷٫
[۱۹] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۶۱۵٫
[۲۰]. همو، فلسفه اخلاق، ص ۲۴۱٫
[۲۱] .همو، بیست گفتار، تهران، صدرا،۱۳۵۸، ص ۸۲٫
[۲۲] .همو، مجموعه آثار، مقدمه ای برجهان بینی اسلامی، ج ۲،صص۳۲-۳۵٫
[۲۳] همو، مجموعه آثار، ج۴، ص۷۴٫
[۲۴] همو، مجموعه آثار، ج۵، ص ۱۸۱٫
[۲۵] همو ،مجموعه آثار،ج ۳، ص۲۵۷٫
[۲۶]. امام خمینی، کشف الاسرار، ص ۴۰۵-۴۰۷٫
  .[۲۷] . جوادی آملی، عبدالله، منزلت  عقل در هندسه معرفت دینی , قم، اسراء ، ۱۳۸۶، صص۱۴-۱۶٫
 .[۲۸] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، مقدمه ای برجهان بینی اسلامی، ج۲،صص ۵۴-۵۶٫
   .[۲۹]همو، مجموعه آثار، ج۵، (کلیات منطق) ص ۶۳٫
 .[۳۰] همو، تکامل اجتماعی انسان، تهران، صدرا ،۱۳۷۸، صص۳۹-۴۰٫
[۳۱] .همو، مجموعه آثار، درس های اشارات،  ج۷، ص ۱۲۰٫
 .[۳۲] همو، مجموعه آثار، مقدمه ای برجهان بینی اسلامی، ج۲ ، صص۷۷-۸۰٫
[۳۳]. همو، مجموعه آثار، نبوت، ج ۴،ص۳۴۹٫
[۳۴] خسروپناه، عبدالحسین، همان، ص ۳۶۳٫
[۳۵] . جوادی آملی، عبداللهف منزلت  عقل در هندسه معرفت دینی، صص۱۲۰-۱۲۱٫
[۳۶] .همان، ص ۱۱۱٫
[۳۷]. حسین زاده، محمد، مبانی معرفت دینی، ‌قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ،۱۳۸۰، ص ۸۲٫